بر اثر شنیدن موسیقی و پخش شدن صدای موسیقی در فضای اتاق، حدودا نیمساعت است که اندکشوری، در وجودم آمده؛ سلانهسلانه همراهیاش میکنم و از دست نمیدهمش.
۲۳:۴۷ : انگار آن شور رخت بربست.
۱۷ دسامبر ۲۰۲۱
اینجا که نیست. رفته جایی دور، جایی دور،جایی که هیچ نیست و هیچ کس نمی بیند، رفته زیر دوش حمام، رفته زیر دوش حمام و به مسیر باریک آبی که به سمت خط سینه اش حرکت می کند نگاه می کند و بلندتر قهقهه می زند و دهان پیرش باز می شود و یادش میرود که زیر شکمش به خاطر تیزی ژیلت کمی خونین شده، حواسش نیست دارد خون می ریزد و می خندد هی، هی می خندد، بلند بلند، و توی خانه کسی نیست عصبانی شود. توی هوای ابری رفته در حمام و چراغ زرد حمام را روشنگرده و هی به زیر بغل مودار و کریهش نگاه میکند می بیند که پیر شده و می خندد هی و هوای ابری را از سوراخ دیوار می بیند می بیند که هوای ابری است و غروب دارد می رسد می بیند که تا غروب طول میکشد حمامش، و وقتی بیرون بیاید شب شده، و با تن لخت می رود روی قالی دراز می کشد و به ساعت نگاه میکند که از هفت شب گذشته و تا اخر شب، تا آخر فردا،تا آخر سالها بعد، کسی نخواهد آمد. و او میچرخد و به پهلو دراز میکشد و نگاه میکند که هنوز ساعت روی هفت مانده و می فهمد که ساعت خراب است و تمامی این روزها در ساعت هفت رخ داده و دوباره میخندد، بلند بلند می خندد.
چشمی به خواب نرفته، و دستی که در هوا بوده پایین نیامده، و پایی که در حرکت بوده نه ایستاده!
بایستید! که یکی مشحون از جنبش است.
بترسید! که یکی مشحون از صیرورت است.
پسر خدمتکار چندینبار با سنگ به پنجره میزند، تا اینکه تریستانا بالاخره پنجره را باز میکند. پسر که لال هم هست به تریستانا نگاه میکند. تریستانا از دو طرف جامهاش را باز میکند و با چشمانی خمار و لبانی که لبخند هوسناکی بر آن نشسته، به پسرک خیره میشود. پسر از فرط حیرت و گرگرفتیِ ناشی از فوران شور جنسی دهانش باز میماند، بعد از چند لحظه با دهان باز و چهره مبهوت، بی اینکه چشم از تن تریستانا بردارد، عقب عقب میرود و بعد پا به فرار میگذارد.
پییرو خله گدار خیلی خوب بود انگار. همه چیز رو بهم ریختند. انگار آدم کشتند، انگارسرقت کردند، زدند به جاده و ... . آخر کار بلموندو دور سر خودش، یک رشته تی ان تی بست و بندش رو آتیش زد. آتیش همینطور که داشت به سمت تی ان تی میاومد، بلموندو پشیمون شد، از اونجا که چشمش نمیدید چون کلا دور سرش تی ان تی بسته بود،با دستهاش دنبال اتیش بود که خاموشش کنه و نتونست. منفجر شد. دوربین چرخید و چند دقیقه دریا رو نشون داد. بعد فیلم تموم شد. یادم نیست چه بلایی سرِ آنا کارینا اومد.
این تکه از نفثهالمصدور عجیب وصف حال است:
ای در غرقابِ نار بکارِ آب پرداخته! و در گذرِ سیلاب مجلس شراب ساخته! و در کامِ اژدهای دَمان، دهان از پیِ شیرینی عسل گشاده! و بر لوحِ کشتی شکسته، تمنّی جاریه بهشتی پخته! فردات کند خمار، کامشب مستی.