.

.

روبهی میدوید از غم جان

روبه دیگرش بدید چنان

گفت خیر است بازگوی خبر

گفت خر گیر می کند سلطان

گفت تو خر نه ای, چه میترسی؟

گفت : آری ولیک آدمیان

می ندانند و فرق می نکنند

خر و روباهشان بود یکسان

زآن همی ترسم ای برادر من

که چو خر برنهندمان پالان

خر ز روباه می بنشناسند

اینت کون خران و بی خبران!

"انوری"


همان منبع

بنگر اندر علف سرای جهان

خلقی از آز صید دام جهان

پای این بسته دست سیر نجوم

دل آن برده ننگ و نام جهان

تیز در ریش سعد و نحس سپهر

کیر در کون خاص و عام جهان

"انوری"


مرحوم حمیدی به جای کیر و کون نقطه چین گذاشته است و در باره مصرع یکی مانده به آخری در پاورقی نوشته است : تصحیح احتمالی اصل : سعد و نحس جهان .

نان جوین و خرقه پشمین و آب شور

سی پاره کلام  و حدیث پیمبری

با یک دو آشنا که نیرزد به نیم جو

در پیش چشم همتشان ملک سنجری

تاریک کلبه ای که پی روشنی آن

بیهوده منتی ننهندشمع خاوری

این آن سعادت است که بر وی حسد برد

جویای تاج قیصر و ملک سکندری

"انوری"

از کتاب بهشتِ سخن تالیف مهدی حمیدی شیرازی

می‌نبینی که روزگار چه کرد

به فلک برکشید دونی را

بر سر آدمی مسلط کرد

آنچنان خر فراخ کونی را

"انوری"