.

.

دستها را از پنجره ماشین بیرون آوره بودند و تکان می‌دادند. و صدای آهنگ و بوق ماشین بود. عروسی بود.
 یک کارگر افسرده را تا اولِ روستایشان رساندم. مودب بود و صدایش از ته حلق می‌آمد. 
۲ دسامبر ۲۰۲۱
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد