.

.

شهدادی پنجاه‌سالی می‌شود که ننوشته است. چه می‌کند پس؟ حتما راحت می‌شود قید همه‌چیز را زد و  صرفا در انتظار فرارسیدن آن "دادگاه نامرئی" بود. فقط نیازمند نفرتی آنی‌ست.

انگار از همه‌چیز دست شسته‌ام؛ چنین وضعی دارم. 







"دالانِ تنگی را که درنوشته‌ام
به وداع
فراپشت می‌نگرم:

فرصت کوتاه بود و سفرجان‌کاه بود
اما یگانه بود و هیچ کم نداشت.

به جان منت‌پذیرم و حق‌گزارم!
(چنین گفت بامداد خسته.)"

هر چند وقت یک‌بار، آمار بازدید وبلاگ به طرز عجیبی بالا می‌رود. بازدید امروز ۴۵۶ تا بوده است.

 احتمالا طرف درست می‌گفت که این از شگردهای بلاگ‌اسکای‌ برای ترغیب تو به بارگذاری مطلب جدید است (حیفم می‌آید "نوشتن" را به کار ببرم).

از تصویر خودم توی آینه عکس گرفته‌ام؛ سه مرتبه از حقیقت دورترم. 



حدی که برای هر امری در نظر گرفته‌ام، قریب‌الوقوع است؛ و زود به آن می‌رسم. به همین علت است که مدام در زیر و رو شدنم. و عجیب نیست که از این جمله که در جایی خوانده‌ام خوشم آمده: "خواستار نصیب ناچیزی هستم". 


مثلا اگر شاعری، دارای اشعاری با نازلترین سطوح ادبی_فکری، صد شعر بگوید یا دویست شعر، احتمالا نشود شعر خوبی تویشان پیدا کرد. ولی  اگر مثلا پانصد  شعر داشته باشد، قطعا شعری عالی در آن صفحات پیدا خواهیم کرد، و هنگامی که قرار است درباره توانایی شگفت‌انگیز شعرسرایی‌اش صحبت کنیم، آن را مثال خواهیم زد و همان را هم احتمالا روی سنگ قبرش خواهیم‌ نوشت، و یا اگر ما بدرقه‌کنندگان متوجه بشویم آن شعر را بر روی مزارش ننوشته‌اند، آشفته خواهیم شد و مسببین این مسئله را مواخذه خواهیم‌کرد و افسوس خواهیم خورد. 




با دو دستم که آویزان بودند نمی‌دانستم چه کنم. بار سمت راست بر سمت چپ افتاده بود: شانه راست بالا رفته بود و شانه چپ  پایین؛ مثل ترازویی که یک کفه‌اش از سنگینی پایین مانده و کفه دیگرش که سبک است به بالا رفته.

غالبا اتفاق می‌افتد که من نمی‌توانم بگویم: من هستم...بلکه باید بگویم هست...اما بعد بیشتر وقت‌ها سکوت می‌کنم.
ریلکه
ترجمه شرف  خراسانی

دو سه شب پیش خواب دیده بودم که تقریبا نصف سرم نیست؛ بی‌ آنکه جای آن نصف معدوم برجا مانده باشد، انگار که از اول همینطور بوده‌ام. البته این نصف شدن به مساوات در دو طرف سر رخ نداده بود. سمت چپ سرم فرورفتگی عمیق‌تری داشت. یادم نمی‌آید توی خواب چطور تشخیص داده بودم این سمتی که کوچک‌تر است و فرورفتگی‌ عمیق‌تری دارد، سمت چپ است. 

نخود و نخوت: هر دو، حامل نوعی باد.

خیلی محتمل است که افعال ریدن و رهیدن از یک ریشه باشند.
دوشنبه، ۱۰ اردیبهشت ۴۰۳