فکر ارزشمندی در ذهن جولان نمیدهد، اما از سرسبزی اینجا، و جنبش آرام و مرموز بوته ها و برگ ها و ... آرامش ملایمی برمیخیزد. منگی و بطالت لذیذی جریان دارد.
نشستن در اتاق و تکیه دادن به تخت آهنی و تماشای اینها که در حال آماده شدن برای رفتن به شیراز و گشت و گذار در آنجا هستند، و تصور اینکه اتاق خلوتتر میشود یا خالی مطلق میشود، و فردیتی مطلوب در اینجا بازآفرینی میشود، مفروحم میکند. دقیقا همانگونه که خانواده میرفتند مهمانی و تنها توی خانه میماندم، و صاحب خلوتی به اندازه خانه میشدم؛ خلوتی مادی و دارای ابعاد.
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1402 ساعت 13:49