در من رکودی ایجاد شده که گمان نمیکنم شکسته شود. هر لحظه شدتش بیشتر میشود و من بیشتر از حرکت و تحول باز میمانم. دارم رجعت میکنم. دارم پسرفت میکنم. به زندگی حیوانی رسیدهام. به هیچکس نمیشود گفت. به هرکس بگویم کلپترهای تحویلم میدهد. خودم میدانم در چه وضعیتی هستم و مطلقا هیچکس نمیتواند کمکی کند. اصلا واضحتر بگویم: نیمه شب است و من به خودم میگویم که چه؟ نمیتوانم پاسخی بدهم. روزی که دیر هم نیست خواهد آمد که دیگر حتی این پرسش موجز را هم از خودم نپرسم. این پرسش برای وقتی است که کاری انجام دادهای؛ اما اگر وقتی برسد که هیچ حرکتی و جنبشی از تو سر نزند، این پرسش را حتی نمیتوانی تصور هم کنی چه برسد به اینکه خطاب به خودت بگویی.
سلام,کلپترهای یعنی چی ؟
سلام. کلپتره یعنی مزخرف، چرت و این چیزا. وقتی میخوام جملهام رو سنگین کنم این رو میگم