.

.

"دارم می‌روم. مقصدی نیست. یا پایی که برای رفتن مناسب باشد."
با حالتی غریبانه‌تر و با اندوهی در صدایش گفت: با روحم دارم می‌روم.

بعدتر هر دو گریه کردیم؛ من بیشتر از او. من برای دو نفر گریه می‌کردم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد