.

.

ماربازی

با پدرش تماس می‌گیرد و می‌گوید هر عددی که برایت پیام آمد ، خبرم بده. بعد از چند لحظه پدر تماس می‌گیرد و_از صدایش معلوم است سعی داشته عدد را به خطر بسپارد _یک عدد شش رقمی را می‌خواند .
یک گوشی باید مار را وادار کند سیب بخورد و مواظب باشد مار دم خود را نخورد چون‌که می‌بازد ؛ و یک گوشی که کیفیت دوربینش و قیمتش هفت هشت برابر گوشی من است . هر دو در دستان دو بچه کلاس‌هفتمی. پدر یکی‌شان چند روزی‌ست که تصادف شدیدی کرده و حرف ، حرف بهبودی‌اش نیست ، حرف این‌است که آیا زنده بماند یا نه . جاده ، عبور ، حادثه ، گریختن ، یک پدر. پدر همان کسی که مدام باید مواظب باشد مار دمش را نخورد: ماربازی. 

نظرات 1 + ارسال نظر
الهام پنج‌شنبه 4 اردیبهشت 1399 ساعت 22:58 https://yanaar.blogsky.com/

کلمات تان شعله ورست ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد