با پدرش تماس میگیرد و میگوید هر عددی که برایت پیام آمد ، خبرم بده. بعد از چند لحظه پدر تماس میگیرد و_از صدایش معلوم است سعی داشته عدد را به خطر بسپارد _یک عدد شش رقمی را میخواند .
یک گوشی باید مار را وادار کند سیب بخورد و مواظب باشد مار دم خود را نخورد چونکه میبازد ؛ و یک گوشی که کیفیت دوربینش و قیمتش هفت هشت برابر گوشی من است . هر دو در دستان دو بچه کلاسهفتمی. پدر یکیشان چند روزیست که تصادف شدیدی کرده و حرف ، حرف بهبودیاش نیست ، حرف ایناست که آیا زنده بماند یا نه . جاده ، عبور ، حادثه ، گریختن ، یک پدر. پدر همان کسی که مدام باید مواظب باشد مار دمش را نخورد: ماربازی.
کلمات تان شعله ورست ...