حوالی هفت عصر چهارشنبه دو تیر نود و هشت .
خستگی و انتظار در حیاط کلانتری .
روبرویم سازه های آهنی بزرگ است و پشت آن ، کوه .
امیدی رنگ باخته و دلی پوسیده .