.

.

اکنون که تابستان در گذر است

زیر چنار روبروی خانه ات

سایه

چگونه تنک می شود

و انتظار

چگونه رنگ می بازد ؟

در

نهر پای چنار ها

سنگی بینداز و ببین

چگونه صدا می کند

واژه ای که از گلویی برنیامده میمیرد ؟

پس

شاخه ارغوانی پرتاب کن

 تا بی صدا به پرواز در آید و بر موج ها سوار شود

پندار

که به دوردست ها خواهد رفت

و جایی

کنار درختی به سحال خواهد افتاد

که مرد خسته نومیدی

برکنده گز کهنی تکیه داده

به شاخه ارغوانی می اندیشد

که هرگز

به سویش پرتاب نشد

اکنون که تابستان درگذر است

زیر چنار جلو خانه ات

سیاه

چگونه سبک می شود

تا چون چکاو کمرنگی

پروا کند

بی آنکه دیده باشیش؟

و عاشق

چگونه فراموش می شود

بی آنکه ارغوانی از بوسه

دریافت کرده باشد

از آب یا خیال ؟


"منوچهر آتشی"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد