.

.

تماشای وضعیت مادر ناخوشم می‌کند. یاد جفاهایی می‌افتم که _ اکثرا غیرمستقیم _ در حق او کرده‌ام. معذب می‌شوم. 

وقتی از خانه دور می‌شوم، فاصله‌ام با این قضایا خیلی زیاد می‌شود، غالبا به حدی می‌رسد که انگار هیچ نسبتی با این مسائل ندارم. 

گوته تقریبا چنین چیزی گفته بود که در سفر و دوری از خانه است که می‌بینی انگار هیچ نسبتی بین تو و خانه نبوده است. قبلا گفته بودم این‌ها را. 

به گمانم چندین بار از مادر طلب بخشش کرده‌ام و همواره وسعت شفقتش باعث شده که خطایی در من نبیند. بعد هم مثل همیشه می‌گوید او در حق من کم‌کاری کرده است. 

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 11 بهمن 1402 ساعت 21:46 https://dudaimborns.blogsky.com/

مادرها با فداکاری و گاها جفا در حق خودشان، احساس رضایت را کسب می‌کنند.
ما به اشتباه خودمان را در این شیوه‌ی کسب رضایت سهیم می‌دانیم، بی‌آنکه حواسمان به مؤلفه‌ی رضایت باشد. خودت را با این وجدان درد در معذوریت نگذار، تا جایی که می‌توانی. به نظرم می‌آید که این دامی باشد که ذهنمان برایمان می‌چیند.

نکته ظریفی گفته‌ای.
بله، متاسفانه مادران، هستی‌شان را در دیگری (که ما فرزندان باشیم) می‌بینند و به همین خاطر استقلال هویتی برای خودشان قائل نیستند و همین موجب می‌شود که به قول تو " با فداکاری و جفا در حق خودشان" احساس رضایت کنند.

و ذهن هم مدام در جستجوی مستمسکی‌ست تا تو را معذب کند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد