مردی که از ماشین بیرون آمد و نانچیکویش را در هوا قر داد و به سمت راننده ماشین جلویی حملهور شد، پسر بچهای که آمد آبانار بخرد و پدرش توی ماشین نشسته بود ولی بعدتر آمد کنار فرزندش ایستاد، زنی که از ماشین پیاده شد و رفت تا بچهاش را بین دیگر بچهها پیدا کند، دختری که توی کتابفروشی مدام به مرد نشسته در روبرویش میگوید تا به حال اینقدر تحت تاثیر قرار نگرفته است،