.

.

دورم و نگاه غایتمندانه‌ای به اطراف ندارم. خیلی دورم. می‌گذارم زمان بگذرد، پیرتر بشوم، فرتوت‌تر. فرتوتی. درد خفیف زانوی چپم را میخواهم نشانه‌ای از همین بدانم. عصر، دست روی پایم می‌کشیدم و کاسه زانویم را فشار می‌دادم و از این پیری به دست آمده، مسرور می‌شدم انگار.
 حالا دردی حس نمی‌کنم.


چیزی که به عنوان پادکست برای کلاس فردا ساخته‌ام، چندان بد نیست. خوب است.  گوشی خودم کیفیت نداشت و از گوشی دیگری استفاده کردم. از صدایم خوشم آمده و از موسیقی‌ای که به آن چسبانده‌ام و از متنی که خوانده‌ام.
چندتا از همخوابگاهی‌ها خیلی تحسین‌ کردند. 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد