.

.

اما گاه، گفتن از بدیهیات را خوب ادامه می‌دهم. معمولا مواقعی که با اسنپ در حال برگشتن هستیم، در گفتن بدیهیات توانایم. این تقریبا سی چهل دقیقه همینطور می‌گذرد. البته به ناچاری‌ست. دیروز سرخوش از گرفتن کتاب بودم و همین موجب شده بود توان همسخنی داشته باشم. راننده اسنپ دیروزی بحث را به کتابهایی که در دستم دیده بود کشاند. همینطور که ادامه یافت از تعداد کتابهایی که در خانه دارد گفت: "بیش از صد جلد کتاب" در حوزه‌های "حقوقی، پزشکی، تاریخی و ...". گفت یک کتاب پزشکی در خانه دارد که در مواقع بیماری می‌رود سراغش و طبق دستورالعمل‌هایش عمل می‌کند. و خوشحال از این بابت. خوشحال از این بابت که "انگار دکتری در خانه داریم". بعد‌تر که به بحث کیفیت کلی کتاب رسیدم من از همان بدیهیات پیرامون پایا بودن کتاب استفاده کردم. گفتم تا آخر همراهت می‌ماند و هرگاه خراب شد با چسب و صحافی درستش می‌کنی. البته اشاره به راحت بودن تعمیر کردنش که در کلام گنجاندم چندان جزو   تکرار مکررات نبوده. بعدتر به مقایسه قیمت کتاب و فست‌فود پرداختیم و تا پایان مسیر غوطه‌ور در بحر بداهت بودیم. بداهت محض. 
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد