.

.

دلم می‌خواد در تشییع جنازه‌ای شرکت کنم. توی یه هوای بهتر البته. بایستم و نگاه کنم؛ نگاه به خوش و بش‌ها، لباس‌ها، کلمن آبی، لیوان‌های شربت، کلماتی که روی دیوارها حک شده، خودزنی‌ها، مردانی که قدشان بلند است و با کت و شلوار و عینک دودی شق و رق گوشه‌ای ایستاده‌اند، و زنانی که دستکش سیاه در دستشان است و کفش پاشنه بلند پوشیده‌اند و با عینک دودی بر چشم و دستانی که به عنوان سایه‌بان روی پیشانی‌شان گذاشته‌اند در حال تردد هستند. می‌خواهم بروم تشییع جنازه و به اینها نگاه کنم.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد