پسر خدمتکار چندینبار با سنگ به پنجره میزند، تا اینکه تریستانا بالاخره پنجره را باز میکند. پسر که لال هم هست به تریستانا نگاه میکند. تریستانا از دو طرف جامهاش را باز میکند و با چشمانی خمار و لبانی که لبخند هوسناکی بر آن نشسته، به پسرک خیره میشود. پسر از فرط حیرت و گرگرفتیِ ناشی از فوران شور جنسی دهانش باز میماند، بعد از چند لحظه با دهان باز و چهره مبهوت، بی اینکه چشم از تن تریستانا بردارد، عقب عقب میرود و بعد پا به فرار میگذارد.