.

.

چرا نمی‌شود معمولی رفتار کرد؟ چرا نمی‌شود با هر رویدادی در حد همان رویداد رفتار کرد؟ چرا باید اینقدر معذب بود؟
توی تهران، در کافه یکی از اعضای گروه، می‌خواهند دور هم جمع بشوند. من نیستم. احتمالا عدم حضور من ملموس خواهد بود، شاید از من هم سخنی بگویند. همین لذت‌ جاه‌طلبانه‌ و خودخواهانه شیرینی دارد.اگر آنجا بودم چه می‌کردم؟ جز شرمساری بی‌حد _ که گرگرفتگی صورت از نتایجش است_ و سردرگمی چه حالی از من بروز داده می‌شد؟ بهتر که نیستم. 
کلاس انلاین هفتگی را در همان کافه برگزار خواهند کرد. امیدوارم به روال سابق به صورت صوتی باشد نه اینکه به مناسبت این گردهمایی تصویری باشد و من از فرط هیجان و استرس، داغان بشوم. چقدر همه‌چیز یکهو سخت می‌شود.  احتمالا اگر در تهران هم بودم، به این گردهمایی نمی‌رفتم. و اگر می‌رفتم رفتار اسفناک و حیرت‌انگیزی از خود بروز می‌دادم. 

.

باید چارچوبی مشخص کرد. باید قواعدی ساخت، که دست و پایت را بگیرد، تو را در بند کند، مقیدت کند. شاید همه اینها از بی‌قیدی باشد، از افسارگسیختگی مبهمی باشد که جریان دارد.
باید یک مطلوب معین برای خود ساخت. باید از این خلا، خانه‌ای ساخت، خانه‌ای تهی. باید در این برهوت باغچه کاشت. باید ایستادگی کرد. 
هدف از ساختن این چارچوب، به صورت پیش‌فرض، صعود کردن نیست، برای بیشتر سقوط نکردن است. برای پاسداری همین لحظه چرکین است که ملتمسانه می‌خواهی حداقل همین وضعیت بماند و بدتر نشود. و این تصمیم مثل تصمیمات ایلیا ایلیچ (Oblomov) خواهد بود که در ذهن می‌مانند، می‌گندند و فراموش می‌شوند. 

.

تنها می‌شود به تماشایِ اسفناکِ ملال و لحظه‌هایِ کال و بی‌رمقِ این زندگیِ ارزانی‌داشته‌شده نشست. چشمی نیست تا سبزیِ درخت و گیاه، و سرخیِ عشق را تماشا کند.
ای پلشتیِ مجسم و ای ملالتِ محض، ای هیئت ناسازوار؛ یارای برخاستن نیست. ابوالهول تباهی، هلهله می‌کند، و رقصان و سرخوش، تیزاب دلهره و خلا را بر تو می‌پاشاند. 
نظرات 1 + ارسال نظر
مریم چهارشنبه 9 فروردین 1402 ساعت 23:45 https://dudaimborns.blogsky.com/

خاطرِ من، دفترچه‌ی یادآوری‌های تو خواهد شد؛ از فراموش شدن تصمیم‌ات نترس؛ عملی خواهد شد.

ممنونم مهربانو. ممنونم از مهربانی‌ات.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد