دود سیگار و باد شکم و در آخر معذرت خواهی بابت کارهای پیش آمده و تعارف تو : که مشکلی نیست و عادیه !
معذرت خواهی می کنند که گناوه رفتن کنسل شده و من از ته دل خوشحال می شوم و در جوابشان می گویم مشکلی نیست خودم هم دلم نمیخواست بیام . رفتن به گناوه موکول شده است به روز دیگری .
کو حوصله و امیدی برای روزی دیگر؟
آیا بس نیست اینقدر از معشوق و اعضا و جوارحش خواندند و نوشتند و گفتند به هر طریقی ؟ها؟بس نیست یعنی؟نمی دانم .
به سکوت رو بیاورید . به سکوت رو بیاوریم . به سکوت رو بیاورم.درست می گویم؟و چند درصد احتمال می دهی همه این ناله ها بابت لحظه های گندی باشد که به منصه ظهور رسانده ای؟لحظه هایی که امروز خلق کردی و دیروز و دیروز تر و سالها سالها پیش ؛ کجایید لحظه های گند سرنوشت من که هنوز بوی لجن تان به مشام می رسد ؟