.

.

یکی از واکنش هایم در مقابل انسانها بالاخص زنان و بالاخص تر ، زن همسایه و ...، همان واکنشی ست که راس نسبت به ریچل داشت . همه رفته بودند مسافرت ، و ریچل در اپارتمان تنها مانده بود . خود را لخت کرد و در خانه برای خود چرخید . غافل از آنکه راس در اپارتمان روبرویی او را دید می زند . 

راس اول امتناع کرد از دیدزدن اما بعد این رفتار ریچل را ، نشان دهنده خودنمایی ریچل برایش و مشتاق بودن ریچل برای رابطه سکسی ، دانست . 

ریچل با بدن لخت و در حال رقصیدن با اهنگی که پخش می شود هست که راس در می زند . در را می رود باز می کند . 

راس هم طبق همان تفسیری که از رفتار ریچل برای خود کرده بود ، نگاه های عجیب و خندان و سکس گونه ای به ریچل کرد . وارد اتاق شد کاپشنش  را روی مبل انداخت و به ریچل گفت فقط همین امشب انجامش می دهیم . کفش هایش را هم دراورد و پرتشان کرد سمت ریچل . و گفت این کار  باعث نمی شود "ما" بشویم . 

"میخوام چندتا قانون بذارم.فقط همین امشبه.من این کارو باهات انجام نمیدم اگه قرار باشه سوال "ما "شدن رو مطرح کنه."

ریچل هاج و واج مانده است از رفتار و سخنان عجیب راس . 

" فقط میخوام چیزی که هست باشه" . با پایش کفش هایش را در می اورد و به سمت ریچل پرت می کند .

ریچل با حالتی متعجبانه می گوید "و چیزی که هست چیه؟" راس در جواب می گوید : "هنر فیزیکی عشق" . و لبانش را تکان می دهد و نگاه خندان شهوت انگیزی به ریچل می کند . "چی ، دیوونه شدی؟" . راس در جواب این حرف ریچل می گوید : "پس نمی خواستی با لختیت من رو از راه به در کنی؟" ریچل تازه متوجه رفتارهای راس شد ."اوه،خدا. منو دیدی؟" لبخند شهوت گونه راس کم کم در حال محو شدن است ."نمی خواستی منو لختی از راه به در کنی؟" ریچل با حالتی خنده دار و اینکه تازه فهمیده است ماجرا از چه قرار است جواب داد : "نه!واقعا فکر کردی می خوام باهات سکس داشته باشم؟" راس باحالتی بغض آمیز و تحقیرشده نگاهی به زمین کرد سپس با حالتی که میخواهد بگوید نه اصلا چنین چیزی نیست گفت :"نه! " و زیرکانه اداکرد این حرف را ، با خنده ای ساختگی . ریچل  با نگاه زیرکانه  تحقیرآمیزی به راس نگاه کرد . راس همچنان  "نه" را تکرار می کند ، خنده های ساختگی سر می دهد و کاپشن و کفشهایش را که برای سکس از تنش در اورده بود دوباره بر می دارد و می رود ."نه،نه،نه،نه" 

 من تا حالا چنین رویارویی با کسی نداشته ام اما رفتار بعضی ها به خصوص زنانی که در فکرشان هستم مرا به یاد همین اشتباه راس می اندازد . 

همیشه این حس را داشته ام که کسی مرا می پاید و من هم به همین دلیل ، همواره نقش بازی کرده ام . کودکی ام را یادم است که جلوی دختر همسایه کارهایی میکردم که جلب توجه کند . گاهی اوقات پنجره اتاق را باز می کنم و می پندارم زن همسایه هم مثل من که خانه شان را می پایم خانه من را می پاید . حالا فقط زن همسایه که نیست . در مقابل زنان زیادی چنین کارهایی را انجام داده ام . البته در مقابل مردان و بچه ها هم . و گاهی هم در مقابل شخصی که خودم باشم . گاهی هم در مقابل شخصی که ساخته خیال فعال کثیفم است . در واقع این رفتار مذکور ، خود زاییده تخیل من است . 


ریچل و راس سوار هواپیما شده اند به مقصد لاس وگاس . 

ریچل :خب ، آم، "راس"؟یه ذره گرمم شده ، پس میخوام سوئیشرتم رو در بیارم. حالا میخوام که بدونی...این یه دعوت به حالت فیزیکی عشق نیست .

راس : آره روده بر شدیم .

ریچل می خندد و می گوید: ببخشید.تمومه.تموم.

و راس هم حرف خنده داری به او می زند که حال ندارم بنویسم . 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد