.

.

مقداری از چای را جلوی پایم ریخته‌ام و به بخاری که از آن متصاعد می‌شود نگاه می‌کنم. اول صبح است، و جایی کنار اتاق پیدا کرده‌ام که نور آفتاب برش می‌تابد؛ آنجا نشسته‌ام. می‌خواهم تصاویری از تنگسیر به یادم بیاید.
 از دور می‌بینم کسی دارد می‌آید، مسئول قبلی کتابخانه است. می‌ترسم این آبی که جلویم است را استفراغ یا چیز دیگری بپندارد. همان موقع که در حال نزدیک شدن است و چشمش به من می‌افتد، دوباره مقداری چای روی زمین می‌ریزم. این بار به بخارش نگاه نمی‌کنم. بلند می‌شوم و با او سلام و احوالپرسی می‌کنم. می‌گوید "اوضاع کتابخانه چطور است؟" از همان سوالهاست که می‌خواهد بگوید موضوع را تجربه کرده است: نیم‌روز حضور در یک مکان را تجربه کن، ولی تا سالهای سال هرجا بحثی از آن مکان درگرفت و به درازا کشید، تو هم می‌توانی شرکت کنی، میتوانی درک کنی، و رد و اثبات کنی. و اگرمیانه بحث به جزئی از آن موضوع اشاره کردند و تو تجربه نکرده بودی، می‌توانی بگویی که این را تجربه نکرده‌ام (اگر پیرامون مکان باشد می‌گویی این را ندیده‌ام، فقط نیم روز آنجا بوده‌ام). این ندانستن تو را از بحث خارج نمی‌کند، اصلا ممکن است بیشتر مورد توجه قرار بگیری، چون می‌دانند آن جا را تجربه کرده‌ای ولی نه کامل،و آنها می‌آیند تجربه‌ات را تکمیل کنند. نه فقط تجربه حضور در مکان، که تجربه همه‌چیز: جنگ، سربازی، شغل، تحصیل، ... تجربه کوتاه هریک از اینها موجب می‌شود همیشه بتوانی ازشان حرف بزنی. البته این بنده خدا،ماه‌ها یا شاید سالها در آنجا کار می‌کرد.
چیزهای واضحی برای گفتن پیدا کردم: "برنامه‌ای نصب کرده‌اند و کتابها را آنجا ثبت می‌کنند". در جواب پرسش از اوضاع کتابها گفتم "کتابهایش عالی‌ست"، ولی بعدتر جمله وسیعتری که مناسب گفتگو بود پیدا کردم: "کتاب جدید آورده‌اند،نمی‌دانم اهدایی‌ست یا خودشان گرفته‌اند."
"واقعا؟"
با این پرسش، احساس کردم شاید دروغ داده باشم. در ذهنم گشتم، یادم آمد یک کارتن کتاب  روی میز بود و ظاهرا هنوز ممهور نشده بودند. همین تصاویر را برایش بیان کردم. "احتمالا"یا "انگار"را به جمله‌ام الحاق کردم و از بار قطعیت بیرون آمدم. با همین دو کلمه و دیگر کلمه‌های مترادف با آنها، چقدر خود را صادق دیده‌ام. چقدر همه‌چیز را واضح‌تر می‌کنند: انگار چنین است، خواب است انگار، انگار خسته است، احتمالا بیایم، احتمالا آن موقع بیکار باشم، انگار آنجا نبودم و ... ،همه اینها چقدر واضح‌تر و دقیق‌تر از جمله‌های قطعی‌ هستند. از زیر حکم کردن بیرون می‌آوردت، کمتر مجرم محسوب می‌شوی.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد