چوب نازکی از لای بوتهها برمیدارم و بین لبها میگذارم. دقایقی همینطور است و بعد میبینم که به تدریج جویده شده و قورت دادهامش. و دوباره تکه چوب نازکی پیدا میکنم و بین لبها میگذارم. چه بارها که دو انگشتم را بیآنکه سیگاری لایشان باشد به سمت لبها بردهام و دودی معدوم از گلو بیرون دادهام و سرخوش شدهام.