دیشب، محمود از اوضاع اسفناک مالیاش میگفت. احساس میکردم توصیف کردن وضعیت مالی خودم و اظهار تاسف از اینکه نمیتوانم کمکش کنم، ممکن است تصنعی یا کذب جلوه کند؛ چرا که همیشه هرگاه او به بیپولی رسیده من هم در وضعیت بیپولی بودهام و اظهارش کردهام. برای همین ایندفعه فقط گوش دادم و چیزی نگفتم. اما حالا مدام به خودم میگویم که میباید میگفتم که خودم در چه وضعیتی به سر میبرم و اظهار شرمندگیمیکردم که نمیتوانم کمکش کنم، تا هم اینقدر رنج نکشم و هم اینکه او پیش خودش فکر نکند که من پول از او دریغ کردهام. البته بعید میدانم چنین فکری کند.
امروز بیشتر در تنگنای مالی قرار گرفتم و احوالات مالی دو سه سال پیش به خاطرم آمد.
چهارشنبه 16 فروردین 1402 ساعت 20:02