گرمای اتاق خوابم را پراند. با همان حالت خوابالود نگاهی به گوشیام انداختم و دیدم آن دختر یک ویس فرستاده.
چقدر محترم بود. و متواضع. شادم کرد. من هم عمدا ویس فرستادم و صدایم را بم و محزون کردم این هم یک خبط دیگر که البته همیشه بوده یعنی همیشه خواستهام خودم را سنگین و محزون نشان بدهم.
به هر حال، خیلی حس خوبی داشت و خیلی مهربان بود. برایش آرزوی موفقیت وکامیابی کردم.زنده باد.