.

.

چه خبطی!

چه خبطی.
کاری  انجام دادم که بسیار متناسب با سنم است. و شاید از تنها کارهایی باشد که به گمانم مطابق با سنم بوده‌اند. بعدها احتمالا به این کار بخندم. همین حالا هم اگر به کسی بگویم احتمالا بخندد. بس که خام است. ولی صادق است؛ البته تا حدودی. به دختری که در سربازی گهگاهی در خاطرم می‌آمد و با خودم می‌گفتم که دوستش دارم، پیام زیر را فرستادم. چه خبطی. کمی هیجان در درونم است و منتظر هستم که واکنشش را ببینم. هنوز پیام را نخوانده.همانطور که در پیام هم نوشته‌ام، این دوست داشتن تمام شده و فقط خواستم یادی کرده باشم. انصافا باید تمام هم شده باشد؛ اگر الان مرا ببیند قطعا احساس می‌کند بهش توهین شده. 
ولی تجربه جالبی بود. تا حالا چنین چیزی برای یک شخصیت واقعی ننوشته بودم. و صرف از نظر از دوست داشتن و علاقه و ...، همینکه از گذشته و روزگار رفته حرف زدم، انوهناک بود. گذشته به خودی خود حالت تندوهناکی دارد اگر با عشقی هم پیوند خورده باشد دو چندان می‌شود. ولی امیدوارم آن دختر فکر نکند عشق من خیلی شدید بوده. نه، چندان که باید و شاید سوزان و آتشین نبوده؛ معمولی بوده.

متن پیام:
سلام بر شما بزرگوار. 
نمی‌دانم چند سال است که صفحه شما را دنبال می‌کنم و نمیدانم اصلا چطور با صفحه شما اشنا شدم؛ ولی مسببش هر که بود؛ درود بر او. 
داشتم آهنگی با صدای نیما مسیحا و به اسم عاشقترین می‌شنیدم و مرا برد به حدودا دو سال پیش. روزگاری که سرباز بودم و به شما علاقه پیدا کرده بودم. آن روزها به یاد شما این آهنگ را می‌شنیدم و به قولی از احساسات رنگارنگ و زیبایی لبریز می‌شدم. حالا هم هرگاه که این آهنگ را می‌شنوم به یاد شما می‌افتم. با یاد شما پیوند خورده. اصلا بخشی از سربازی‌ام با یاد شما پیوند خورده. آن روزها مرتبا مطالبتان را دنبال می‌کردم. یک‌بار هم یک شعر از سعدی خواندم که دلم را برد و برایتان فرستادم. و ظاهرا تعجب کرده بودید. 
به هرحال آن روزها تمام شده و از آن علاقه و دوست داشتن هم دیگر خبری نیست. ولی خواستم بهتان بگویم این ماجرا را. گفتم شاید برایتان جالب باشد. اگر خواستید بلاک کنید، یا توهین و هرچیز دیگری مجاز هستید؛ ولی فکر نکنم بهتان بربخورد چون احتمالا چنین چیزی را میان ادمیان طبیعی بدانید. ایام به کام و سلامت باشید.
نظرات 2 + ارسال نظر
طوبی شنبه 3 مهر 1400 ساعت 11:50

حتی اگه فقط از نظر ظاهری هم بهش علاقه مند شدی بازم پیامت خیلی قشنگ و ساده و محترمانه بود , بازم میگم ما به اینکه دو جنس مختلف جامعه _ منظورم خانمها و آقایون هستند با احترام به همه دگرباشها _ بخواهن بعد از این همه سال سانسور و ترویج بدفرهنگی و در نتیجه بد فهمی و حتی گاهی تنفر از جنس مخالف , احتیاج به این نوع برقراری دیالوگ در سطح گسترده داریم , دیالوگی که درست مثل پیام تو محترمانه , صادقانه و حقیقی باشه.
در مورد حال و احوالت هم خب, دلم می خواست اخبار بهتری بشنوم . نمی دونم با این اوضاعی که این روزها هست - و اینقدر جامعه دردمنده - که من به عطار پناه بردم . دوستش دارم و شعرهاش خیلی یاری دهنده این روزگار سخته .

اره برای این ساده بود که واقعا صادقانه نوشتمش. ولی برای دیالوگ هم باید بگویم که واقعا ناتوان از گفتگو با کسی هستم. و این صحبتی هم که با آن دخترک داشتم به خاطراینترنت بود. چون می‌دونی طرف مقابل تو رو نمیتونه بشناسه و ببینه؛ برای همین جرئت بیشتری داری. ولی اگر حضوری بود اصلا و ابدا که چنین گفتگویی صورت نمی‌گرفت.
و روزهای خوبی نیست طوبی؛ روزهای اصلا خوبی نیست. اینکه به شعر پناه برده‌ای خوب است؛ درونت را رقیق و لطیف می‌کند.

طوبی شنبه 3 مهر 1400 ساعت 02:50

سلام . اتفاقا چقدر پیام مودبانه و خوبی نوشتی. از نظر مفهومی کاملا مطلب رو رسوندی , جوانب مختلف رو توضیح دادی و احساسات در گذشته و حال رو خوب شناسایی و توصیف کردی - این خیلی مهمه - ولی جدای اینها بنظرم کار خیلی خوبی کردی . ما به این نوع رک گویی همراه با ملاحظه خیلی احتیاج داریم .منظورم اینکه جامعه و سیستم که مرتب در حال سانسور کردن ماهست , از اون طرف هم یک سانسورچی تو مغزمون گذاشتیم - خودم رو می گما - که مرتب می گه اگه اینو بگم چی می شه , اگه اون کار رو بکنم چی می شه. بسه بابا ! دو روز زنده ایم اون دو روز رو هم می خواهیم با نشخوار ذهنی حرفای نزده مون پر کنیم . اتفاقا خیلی هم کار خوبی کردی .مطمینم اون خانوم هم از اینکه جدا از ظاهرش کسی به خاطر طرز فکر بهش علاقه مند شده بوده , خوشحال می شه . راستی , نمی دونم دارم احساساتم رو انتقال می دم یا نه ولی احساس می کنم این چند وقت - مرجع زمانی ندارم - حال و احوالت نسبت به گذشته بهتره . نوشته هات چطوری بگم روشن ترند . اگه اینطوره که برات خوشحالم .

ممنونم. ولی به گمانم بیشتر (و در اصل) به خاطر ظاهرش بود که بهش علاقه‌مند شدم؛ من مجذوب سیمای زیبا و لطافتش شده بودم. به گمانم فقط این دفعه بود که توانستم اینقدر رک باشم و صادق.
و اینکه نسبت به کیفیت خزعبلاتی جدیدی که منتشر کرده‌ام خودم چنین نظری ندارم. نسبت به ماه‌های قبل بدتر شده‌ام و...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد