.

.

تکرار مکررات

هیچ نکرده‌ای، غم‌انگیز است. همین الان که نامی برای این چند خط گذاشتم، بیشتر فهمیدم که حرفی برای گفتن ندارم و مثل همیشه مشتی حرف تکراری را دارم بلغور می‌کنم. 

دوباره به احوالات دیروز و روزهای قبلتر از آن برگشتم. گرچه حال این یک روز، زهرتر از آنها بود، اما به هرحال فرقی داشت و مصمم‌ شده بودی تا مثل ریسمان نجات‌دهنده‌ای سخت بگیری‌اش. اما مثل حبابی، قاپیده شد، ترکید. دیشب به حباب فکر کردم، به اینکه چیزی نیست و در دم ناپدید می‌شود و بی‌اثر. 

به هرحال همه‌چیز مثل قبل است، راکد و مرده‌. می‌پندارم این دلمردگی با این چاردیواری جور در می‌آید؛ وحدت ظاهر و باطن؛ یکپارچگی فرم و محتوا! 

دیشب با یکی از هم‌خدمتی‌ها گپی زدم. حوصله ای نبود و مثل همیشه لبخند خسته دروغینی تحویل می‌دادم و حرف می‌زدم، حرف‌هایی که از سر جبر بود؛ چون اگر می‌خواستم روراست باشم، حرفی برای گفتن نداشتم، شاید او هم چنین بود. انگار همین‌طور بود. 

مثل یک پیچ هرز رفته شده‌ام، مدام می‌چرخم اما از جایم در نمی‌آیم. به خاطره‌های گذشته فکر می‌کنم. مبهوت این می‌شوی که همه‌شان تمام شده‌اند و دلت خفه می‌شود. 

روزگار مثل همیشه پلید است. آدم‌ها، یکدیگر را قصابی می‌کنند، کرونا وحشتناک می‌تازد و دارد می‌روبدمان. جهان، پر از اغتشاش و فریاد است. کشتن، مردن، گریه و هزار درد دیگر که این‌جا کم هم نداریم. این‌ها را که می‌بینی، خودت را که می‌بینی، متوجه می‌شوی چه قدر همه چیز پلشت و پریشان است. متأسفم.


چند دقیقه پیش شنیدم قاضی منصوری کشته شده است. چه قدر ترسناک و مسخره. عجب.


نظرات 2 + ارسال نظر
طوبی جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 23:45 https://40-years-mind.blogsky.com

آهان یادم اومد پنجشنبه ای این کارگر ما صادق که قبل از اینکه به ما ملحق بشه اعتیاد شدید داشت و الانم سیگار از لبش نمی افته یک سوال عجیب از من کرد : دخترم کلاس زبان می ره ولی آنلاینه , چیکار کنم یادش نره ؟
من به روشنایی ته تونل فکر کردم و اینکه شاید رستگاری واقعا وجود داره و چیزهای خوب .

آره، هست؛ رستگاری همیشه هست، اما در مقابلش باید تلفات بدی.

طوبی جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 23:40 https://40-years-mind.blogsky.com

نمی دونم گذشته ما بدتره یا حال شما .زمان ما سلاخی و سانسور و دروغ بود که الانم هست فقط کرونا همون پرده ای شده که پشتش قایم شن . اشکال از تو نیست داوود همه داریم در جای خودمون هرز می ریم و شانس بیشتریا اینکه بی خبرن .بنویسم اینقدر تلخ نباش فایده نداره هستی . روزگار تلخه و از کلمه غیرت خون می چکه .

من هم مثل شما نمی‌دانم. اما به قول کسی، هر آدمی بدبختیهای خودش رو داره، و همه سوگوار‌اند. قبل‌تر از اینکه دختر را ناموس حساب کنند، وطن را هم ناموس حساب کردند و این شد وضعیتش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد