.

.

روبهی میدوید از غم جان

روبه دیگرش بدید چنان

گفت خیر است بازگوی خبر

گفت خر گیر می کند سلطان

گفت تو خر نه ای, چه میترسی؟

گفت : آری ولیک آدمیان

می ندانند و فرق می نکنند

خر و روباهشان بود یکسان

زآن همی ترسم ای برادر من

که چو خر برنهندمان پالان

خر ز روباه می بنشناسند

اینت کون خران و بی خبران!

"انوری"


همان منبع

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد