کلی چه می کند؟نمی دانم . کلی دیوین از کسانی ست که آرزوی nearی با ایشان را دارم . سالهاست که با او دمخورم . و چه حسی دارد آن جا . اگر شب باشد و هوا هم سرد باشد دیگر آنجا معرکه می شود . اتاق گرم است و کلی هم هست و "و" دیگری نیست . کل آمریکا فدای سرین و کفل فربه تو .
از جلد دوم سرخ و سیاه بیشتر خوشم می آید . شخصیت ها بیشتر روانکاوی می شوند . دلم ناپلئون استندال را هم می خواهد . نمی دانم ترجمه شده است یا نه .
در فکر این هستم که وبلاگ را حذف کنم . همان حسی را دارم که در بازی کلش هنگام ترک خیلی از کلنهایی که داخلشان بودم ، داشتم . ریدم در نگارشم . همان حسی که احساس میکنی دیگران از رفتنت ناراحت میشوند و دلتنگ . اما بعدها میفهمی این هم فراموش می شود . البته برای کسی که اهل تخیل باشد و روح دلتنگی داشته باشد شاید زود فراموش نشوی . شاید اصلا فراموش نشوی . فقط حضورت کمتر شود .
اگر این وبلاگ را حذف کنم دیگر هیچ کس را ندارم .
و اندوه الانم مثل اندوهیست که هنگام رفتن همسایه روبرویی دارم . اگر زن همسایه برود ... چه کسی را بپایم و چشم چرانی کنم؟ناگفته نماند اگر ایشان بروند اشخاص دیگری می آیند! فهمیدی؟ . به هرحال این اندوهی که گفتم ، اندوه سیاه و پلیدی است . دنبال زن شوهردار بودن ، اندوهی به غیراز این شکل ندارد .
کلی دیوین شوهر دارد؟نمی دانم . به هرحال می دانم باسن فربه و هیکل پری دارد . و همین کافیست برای شبها گاییدنش . کلی دیوین یک روسپی است . یک جنده . اما نه از آن روسپی های مفلوکی که سیمین بهبهانی برایشان سروده است :
بده آن قوطی سرخاب مرا
تا زنم رنگ به بی رنگی ِ خویش
بده آن روغن ، تا تازه کنم
چهره پژمرده ز دلتنگی خویش
بده آن عطر که مشکین سازم
گیسوان را و بریزم بر دوش
بده آن جامهٔ تنگم که کسان
تنگ گیرند مرا در آغوش
بده آن تور که عریانی را
در خَمَش جلوه دو چندان بخشم
هوس انگیزی و آشوبگری
به سر و سینه و پستان بخشم
بده آن جام که سرمست شوم
به سیه بختی خود خنده زنم :
روی این چهرهٔ ناشاد غمین
چهره یی شاد و فریبنده زنم
وای از آن همنفس دیشب من-
چه روانکاه و توانفرسا بود
لیک پرسید چو از من ، گفتم :
کس ندیدم که چنین زیبا بود !
وان دگر همسر چندین شب پیش
او همان بود که بیمارم کرد :
آنچه پرداخت ، اگر صد می شد
درد ، زان بیشتر آزارم کرد .
پُر کس بی کسم و زین یاران
غمگساری و هواخواهی نیست
لاف دلجویی بسیار زنند
لیک جز لحظهٔ کوتاهی نیست
نه مرا همسر و هم بالینی
که کشد دست وفا بر سر من
نه مرا کودکی و دلبندی
که برد زنگ غم از خاطر من
آه ، این کیست که در می کوبد ؟
همسر امشب من می آید !
وای، ای غم، ز دلم دست بکش
کاین زمان شادی او می باید !
لب من - ای لب نیرنگ فروش -
بر غمم پرده یی از راز بکش !
تا مرا چند درم بیش دهند
خنده کن ، بوسه بزن ، ناز بکش !
به یاد سونیا و جواز زرد افتادم .البته کلی دیوین گه سونیا هم شاید نباشد .